- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
بشیراز، که از بوعلی رودباری شنیدم این ابیات که وی گفته است ,
2 سامرت صفو صبابتی اشجانها خوف الهوی و غلبها نیرانها
شیخ ابو منصور معمر بن احمد الاصفهانی «معمر باصفهان بوده» شیخ سپاهان سید بوده، و امام بعلوم ظاهر و علوم حقایق یگانهٔ مشایخ در وقت خود، حنبلی مذهب «سنی» ,
شیخ الاسلام گفت «کی ازین مقاماتها» که کردهاند، هیچکس از وی به نکرده است، کی بیشتر حکایات میکنند و سخن صوفیان از وجود و ذوق و دیدار باید گفت نه از حکایت. ویرا سخن است «سخن گوید» نیکو، صاحب تصانیف است، کتاب نهج الخاص کرده درین باب، و کتاب اربعین صوفیان، سخت نیکو، و کتاب غربت، و در کتاب غربت حکایت کند از مردی که گفت:٭ وجدنا اصحاب الغایات فی هذا الامراً فراداً. و در کتاب نهج الخاص گوید: که اخلاص در سه چیز است در توحید و در احوال و در افعال. تنک وقت بود، شیخ احمد کوفانی٭ ویرا دیده بود. ویرا گفتم: که از وی هیچ حکایت یاد داری؟ گفت نه، اما روزی در میان سخن میگفت که: الفقیر عزیز. ویرا گفتم: تمام بود. یک سخن از پیر، وی گفت کی میخواهم که کتاب نهج الخاص از وی بشنوم، وی گفت: جر کراست و اکنون وقت تنگ است ترا اجازت دادم. ,
شیخ الاسلام گفت: کی بومنصور و معمر گوید: که قیاس کردن بر پیغامبر نه روا بود، که خلق در فتنه میروند، و ایشان در عصمت. ,
شیخ الاسلام گفت: که شیخ باحامد دوستان بمرو بوده. من یک تن دیدهام، که وی را دیده بود حمد چشتی، وقتی دیگر گفت که احمد چشتی گفت: که بوسعد مالینی گفت، و این درستتر است کی بوسعد مالینی او را دیده بود، از وی پرسیدند: متی تسقط الحشمة؟گفت. اذا قدمت الصحبة سقطت الحشمة. ,
شیخ الاسلام گفت: که حشمت چیزیست میان هیبت و وحشت که صحبت قدیم شود وحشت برخیزد، هیبت بماند. و شیخ الاسلام بوسعد مالینی دیده بود اما نشناخته بود که طفل بود و کسی تعریف نکرده بود. ,
مگر آنار میگفت و اللّه اهعلم. و گفت کی احمد چشتی گفت: که با حامد دوستان در مرو بر دکان نشسته، و وقتی گفت: که چشتی گفت: که بوسعید مالینی گفت» وی بر دکان نشسته بود. سقاء بیامد، آب فراوی داد، ساعتی آب در دست نگاه داشت سقاء گفت ای شیخ! چرا نمیخوری؟ گفت: مگسی آب میخورد، صبر میکردم، تا وی آب خورد، که دوستان او بزحمت چیزی نخورند. ,
شیخ الاسلام گفت: کی اولیاء اللّه ده کار نکنند به حیلت نزنید، و بشتاب نگویند، و بزحمت نخورند، و بافتاده نه تیر پرستند وبر خصمی کسی نجنبند، و بمزد کار نکنند، و خاطر ایشان از کام فراتر نباشد، و از ورزیدن نوبت باز نپردازند، و برخدای عز و جل چیزی بر نگزینند، و «بیهوده» بقهقه نخندند، و چون خندند بتبسم خندند. ,
شیخ الاسلام گفت: که بزحمت خوردن آن بود، کی چیزی میخوری بر مهینه ایثار میکنی ظاهر، تا وی طیره میبود، و آنک خود فراوان خوری و بیش، خود شره بود یا ایثار پنهان کن یا میانهخور. ,
شیخ الاسلام گفت: که استاد بوعلی دقاق زبان وقت بود بنشاپور، و پسینهٔ گویندگان مشایخ بود، توفی بنشاپور فی القعده سنه خمس و اربعائه شیخ الاسلام گفت: که وی هر سال بجائی رفتی بشهری دیگر آخر باز آمدی استاد بوالقاسم قشیری داماد وی بود و شاگرد وی و مجالس وی جمع کرده بود «و سخنان وی بسیار داشت» و دقاق را شوری بود و گرم بود وی گفتی: که میباید بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ کنم، در کار هایو کان دور فرا بود ویرا گفتند در برابر آن نعرهٔ باز زدی. ,
شیخ الاسلام گفت: که ویرا پرسیدند: کی این چیست؟ ما خلق النار الا تکریمأ گفت آنرا دوزخ آفریدهاند تا سردکان مادر آید، پس کرم است تو حاصل نگاه دار. ,
شیخ الاسلام گفت: که در علم تصوف بهشت بمکر آفریدهاند و دوزخ بخشم. دوزخ نیافریدهاند مگر آنرا که بگفت، و بهشت بیافرید تا هر که باو نرسید در بهشت آویزد، پس مکر است حاصل نگاه دار یا آنکه صحبت او نیاود دران مشغول گردد. ,
شیخ الاسلام گفت: که شیخ عمو مرا گفت: که در مجلس دقاق بودم کسی از نزول پرسید، جواب داد باین بیت. ,
15 خلیلیها ابصرتما اوسمعتما با کرم من مولی یمشی الی عبد
16 اتی زایراً من غیر وعدو قال لی اصونک عن تعلیق قلبک بالوعد
بوعلی دقاق گوید: کی مدعی بینید دامن ازو در واخ دارید، که معنی داران و محققان برفتند. بوعلی دقاق گوید: که طلب خوشتر از یافت. ,
شیخ الاسلام گفت: کی دریافت صدمتست و فنا و همه خواری و لذت درطلب است و انشد: ,
19 فما فیجمعنا الا الاصطلام و فی تفریقنا حسن و طیب
و گفت: کی حق ایذر است، یا عارف انوست یافت در ستست، تفسیر بروست، موجود یگانه است، آن دوم بهانه است صوفی نه در صف عالم است و نه در کنار آدم است و از خاندانیست، که لقب آن عدم است. صوفی در پیراهن چون پیراهنست برو، نه او ازان، و نه آن ازو نام آن برو، و آن نام بهانه برو، او که ازین کار بوی بیافت او ازو پاک بستدند، و تلبیس ببهانهٔ تقدیس در با او نهادند. ,
درویشی مرا گفت: که از دقاق شنیدم که این دو بیت میخواند: ,
22 یا احسن من دینار اذا نقش بسم اللّه
23 و یا احسن من دیباج اذا لبس بیت اللّه
24 یقول العاشق المسکین هذا امن قضاء اللّه
شیخ الاسلام گفت: کی بوالحسن خبازی معلم فرامن گفت «گفت» که از بوعلی دقاق شنیدم کی میگفت: رایتک فاشهیک بعت نفسی واشتریتک ,
شیخ الاسلام گفت: کی دوستی بانکار پرورند، مترس! دوستی بملامت پرورند و بانکار منکران آب دهند، در کوی غیرت بپرورند، و از کشتهٔ وی دیت خواند، تا آزادگان مانند، ومنکران گریزند. ,
شیخ الاسلام گفت: که «بوعلی دقاق»: ار هر که میرد کنند بروید، باز نیائید، میدان خالی مانید شیخ الاسلام گفت: نه رداست ناز است، و از آی که این قصه دراز است. ,
شیخ الاسلام گفت: کی بوعبداللّه جلا٭ گوید: کی در مسجد ذوالحلیفه بودیم، احرام میگرفتیم و لبیک میزدیم، جوانی بود، میزارید و مینمییارم گفت: میترسم که مرا گوید: لابیک. هم ان میگفت وقت رفتن آمد او را گفتم: ای جوان! آخر بسر نشود بگوی! گفت: نمییارم گفت. گفتم من بگویم تو بمن بگوی. گفت: نیک ایذ من گفتم: لبیک اللهم لبیک، آن جوان برآورد گفت: لبیک اللهم لبیک زعقهٔ بزد و جان بداد. ,
شیخ الاسلام گفت:کی کافر شدن نخود خانهٔ کورفیدن است بازو فادوستی در دوستی برفتن است، و خواندن او را بجان اجابت کردن است: و لو قلت لیمت مت و سمعاً و طاعة و قلت لداعی الموت اهلا و مرحباً ,