- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
2 ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست
3 بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
4 گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
5 وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
6 در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
7 این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
8 یعقوب وار وا اسفاها همیزنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
9 والله که شهر بی تو مرا حبس میشود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
10 زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
11 جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
12 زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
13 گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
14 دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
15 گفتند یافت مینشود جستهایم ما گفت آن که یافت مینشود آنم آرزوست
16 هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
17 پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
18 خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
19 گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
20 یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
21 میگوید آن رباب که مردم ز انتظار دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
22 من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است وآن لطفهای زخمه رحمانم آرزوست
23 باقی این غزل را ای مطرب ظریف زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
24 بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست