1 بامید قبولت بکر فکرم چو بهر یوسف مصری زلیخا
2 بانواع نفایس خویشتن را بسان نوعروسی کرده آسا
3 کسی کز خدمتت دوری کند هیچ برو دشمن شود گردون گردا
1 با سرشگ سخای او کس را ننماید بزرگ رود فرب
2 یاد کرد از لطیف طبعش بحر گشت پر در و عنبر اشهب
1 گر بدی آنکس که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی بفلاخن
1 همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست