1 بامید قبولت بکر فکرم چو بهر یوسف مصری زلیخا
2 بانواع نفایس خویشتن را بسان نوعروسی کرده آسا
3 کسی کز خدمتت دوری کند هیچ برو دشمن شود گردون گردا
1 در تو دل خسته نظری تیز نکرد کز دیده هزار گونه خونریز نکرد
2 پرهیز کن از دود دلی، کز غم تو خون گشت وز دوستیت پرهیز نکرد
1 کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟
1 زمین ز راغنک و راه درازش همه سنگلاخ و همه شوره یکسر