1 ساقی بآبگینه بغداد در فکند یاقوت رنگ باده خوشخوار مشکبو
2 گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش بگریست، اوفتاد برخسارش اشگ او
3 از دل برآورید دم سرد و آه گرم بفسُرد آب دیده و بگداخت رنگِ رو
1 کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر دو زبان است و تن یکی
2 ای طبع کارساز چه کردم ترا چه بود با من همی نسازی و دایم همی ژکی
1 درم در کف تو بنزع اندرست شهادت از آن دارد اندر دهن
1 فغان ز دست ستمهای گنبد دوار فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
2 چه اعتبار بر این اختران نامعلوم چه اعتماد بر این روزگار ناهموار