1 ساقی بآبگینه بغداد در فکند یاقوت رنگ باده خوشخوار مشکبو
2 گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش بگریست، اوفتاد برخسارش اشگ او
3 از دل برآورید دم سرد و آه گرم بفسُرد آب دیده و بگداخت رنگِ رو
1 گر بدی آنکس که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی بفلاخن
1 نه هم قیمت لعل باشد بلور نه همرنگ گلنار باشد پژند
2 بپیچد دلم چون ز پیچه بتم گشاید بر غم دلم پیچه بند
1 گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی
2 گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی