- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخاک مرده اگر برق عشق برگیرد چراغ مرده دگر زندگی ز سر گیرد
2 گذر بکوی تو چون آورم ز جور رقیب که او سگی است که بر صید رهگذر گیرد
3 کسی که یکنظرت دید بی تو کی ماند مگر که نقش جمال تو در نظر گیرد
4 چراغ بخت که روشن ندیده ام هرگز بود که از دم گرم تو شمع در گیرد
5 چو برهمن حذرش نیست ز آتش دوزخ کجا ز آتش خوی بتان حذر گیرد
6 مباش بی خبر از حال خود چنان اهلی که در تو آتش آن شمع بی خبر گیرد
7 دوری نباشد گر کند جان در سر و کار نظر اهلی که خصم جان او چشم بلاجویش بود