- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بآب سبزه، به جان تن، بود چه سان محتاج؟ به درد عشق بود دل صد آنچنان محتاج
2 سخنوری نتوان بی سخن شنو کردن سخن به گوش بود بیش از زبان محتاج
3 بسی بود ز گدا احتیاج شاه افزون که هست او به جهان، این به نیم نان محتاج
4 ز احتیاج خلاصند بی کس و کویان ز خانه داری باشد بزه کمان محتاج
5 خموش را به سخنگو همین مزیت بس که نیستند خموشان به همزبان محتاج
6 کشیدم آنچه من از منت خسان واعظ مباد دشمن کس هم بدوستان محتاج