- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
بن احمد بن محمد بن یزید بن رویم بن یزید رحمه اللّه، کنیه ابومحمد البغدادی، از اهل بغداد است از اجلهٔ مشایخ و رویم فقیه بود و عالم مذهب داود صباهانی و مقری بوده، قرآن را برادریس بن عبد الکریم حداد خوانده بود. و گفتهاند: که کنیت او ابوبکر است، و نیز گفتهاند: ابوالحسین و ابوشیبان در سنه ثلث و ثلثمائه برفت از دنیا. ,
شیخ الاسلام گفت: که رویم خود را شاگرد جنید مینمود، از یاران ویست، و مه ازوی. و من موئی از رویم دوستر دارم از صد جنید. و بوعبداللّه خفیف٭ گوید: که هرگز دیدهٔ من کس ندید، که در توحید سخن گفتید چنانک رویم. ,
سئل روی عن التصوف، فقال: هوالذی لا یملک شیأ و لا یملکه شیٔ و هم وی گفت: بالهدایة سادوا، و بالعلم استبصر وا بالنور عرفوا و به وصلوا. شیخ الاسلام گفت: که رویم سید است تلبیسی، خود را بتوانگری و مهتری فرا نمودی، وکیل قاضی بود، ویرا چهار بالش بود باحتشام بود تمام، بوعمرو زجاج٭ خدمت جنید میکرد یک چند. جنید گفته بود ویرا: که نگر به نزدیک رویم نشوی! چون زجاج را عزم رفتن خاست با خود گفت: من از بغداد بروم، رویم ندیده باشم، چون کسی پرسد، چه عذر آرم؟ پنهان از جنید بر روی شد، ویرا دید در چهار بالش واحتشام تمام، ,
چون خالی شد، دخترک فراز آمد از آن وی نزدیک وی، رویم گفت بوعمر ورا: که این اصحاب تو می گویند مرا، کی چرا این شغل بنگذاری؟ و در میان ما آی چگونه آیم؟ چرا شغل این کودکان بنه سازند تا بیایم. ایشان را خبر از آنچه ازو یافتم و ایشان را علم توحید گویم، ,
شیخ الاسلام گفت: که جنید را میگفت و یاران وی را. چون بوعمرو با جنید آمد، کسی ویرا آگاه کرده بود، که وی بنزدیک رویم رفت. جنید چون ویرا دید گفت: هین! بگو چون دیدی ویرا؟ گفت: سخت بزرگوار و محتشم! گفت: الحمداللّه، از بیم ترا میگفتم، که بروی مرو، نباید که دران سیرت وتلبیس ویرا بینی، فرا چشم تو نیاید مایهٔ خود بباد دهی، الحمداللّه که نیکو دیدهٔ ,
شیخ الاسلام گفت: که وقتی کسی رویم را چیزی گفته بود، ازان احتشام گفت: بدان میآریم، که پای تاوه در سر بندم و ببازار برایم و باک ندارم؟ ,
چون بوعبداللّه خفیف٭ بوی شد. میباز گشت از نزدیک وی جائی بود بر بالا از آنجا فرود آمد رویم دست در کتف وی نهد و گفت: ای پسر هو بذل الروح والا لا تشتغل بترهات الصوفیه. گفت این کار جان فدا کردنست، نه بترهات صوفیان مشغول نشوی، ,
و بهر جان خود را منازعت در نگیری، جان و دل و تن، در سر کار او گنی و هنوز برخود باقی کنی نه هیچ رنج با حکم از آن او بتو رسد رنج و شکایت درگیری ,
و هم رویم گفت، و شیخ سیروانی٭ نیز گفت: که صوفی را حال و مقام نبود که صوفی از احوال و مقامات بر گذشته بود و بوعثمان مغربی٭ گفت، که مقامات تادیباتاند، وانشدنا الامام لنفسه، یا ظاهراً فی الذکر. الی آخر الابیات. فی منزل لاظعن عنه و لا سکون و لا حرک. ,
سئل رویم عن المراقبة فقال: تحقیق القلوب بنظرة الی المحجوب. و سئل رویم عن القربة فقال: ذبح النفوس بین یدی اللّه بسکاکین الصبر عما سوی اللّه و سئل رویم عن الانس فقال: ان تستوحش من غیر اللّه حتی من نفسک روز آدینه جنید نشسته بود بارویم، یکی فراز آمد جنید را پرسد، کی الهام چه بود؟ وی گفت: که روز آدینه و مسجد و مسئله الهام و دل معلق؟ رویم گفت: که او را از من سوال کن تا جواب دهم. ویرا گفت: الهام توفیق است. آنکس بآن راضی گشت و برفت. ,
شیخ الاسلام گفت: پس از خراز، رویم رامه نهادی پس جنید و نوری سئل رویم عن التصوف، فقال: الوقوف علی البساط و ترک الانبساط والصبر علی ضرب السیاط، حتی تجوز علی الصراط و قال التصوف: ترک التفاضل بین الشیئین و قال مکثت عشرین سنة لا یعرض من سری ذکر الا کل حتی یحضر ,