1 فرخنده سعادتی که معبود دهد آنستکه وصلت بدو مسعود دهد
2 پیوست شد آن دو نخل امید بهم امید که صد میوه مقصود دهد
1 تن عاشق همای لامکان است تو پنداری ک مشتی استخوان است
2 از آن هر موی ما ماری است بر تن که با هر موی ما گنجی نهان است
1 از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟ روزم سیاه شد ستم روزگار چند؟
2 ای آفتاب، شام غم صبح عیش کن دود چراغ و محنت شبهای تار چند؟