1 خورد در نافه خون مشک ختن از رشک گیسویش نهد سروسهی سر در قدم از قد دلجویش
2 اگر زاهد به خواب آن شوخ را بیند یقین دانم نسازد سجده را هرگز به جز محراب ابرویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بی روی توام ای مه نو خانه خراب وز هجر توام صبر به دل نقش بر آب است
2 در خواب توان دیدنت و خواب نیاید از بس که مرا دیده اقبال به خواب است
1 خدایا جز تو ما را نیست حافظ گدا تا پادشا را کیست حافظ
2 به محنت خانه غربت شب و روز غریب بی نوا را کیست حافظ
1 ای تاب ز آفتاب ربوده ز تاب رخ پیراسته است ایزدت از مشک ناب رخ
2 زین چاشتگاه روی نهفتن ز من چرا؟ در چاشتگاه کی بنهفت آفتاب رخ
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به