1 خورد در نافه خون مشک ختن از رشک گیسویش نهد سروسهی سر در قدم از قد دلجویش
2 اگر زاهد به خواب آن شوخ را بیند یقین دانم نسازد سجده را هرگز به جز محراب ابرویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گر چه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است
2 داب ارباب محبت نبود آسایش لذت عاشق دل سوخته اندر الم است
1 خیر خلق الله غطریف العرب وصفه الآتی علی کل وجب
2 ایبض اللون لحمر قد یمیل ادعج العینین ذوخد اسیل
1 به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
2 مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟ اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **