به اختیار گرو برد از شهریار گزیدهٔ غزلیات 111

به اختیار گرو برد چشم یار از من

1 به اختیار گرو برد چشم یار از من که دور از او ببرد گریه اختیار از من

2 به روز حشر اگر اختیار با ما بود بهشت و هر چه در او از شما و یار از من

3 سیه تر از سر زلف تو روزگار من است دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من

4 به تلخکامی از آن دلخوشم که می ماند بسی فسانه شیرین به یادگار از من

5 در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر دگر چه داری از این بیش انتظار از من

6 به اختیار نمی باختم به خالش دل که برده بود حریف اول اختیار از من

7 گذشت کار من و یار شهریارا لیک در این میان غزلی ماند شاهکار از من

عکس نوشته
کامنت
comment