- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در قعر جان مستم دردی پدید آمد کان درد بندیان را دایم کلید آمد
2 چندان درین بیابان رفتم که گم شدستم هرگز کسی ندیدم کانجا پدید آمد
3 مردان این سفر را گمبودگی است حاصل وین منکران ره را گفت و شنید آمد
4 گر مست این حدیثی ایمان تو راست لایق زیرا که کافر اینجا مست نبید آمد
5 شد مست مغز جانم از بوی باده زیرا جام محبت او با بوسعید آمد
6 تا دادهاند بویی عطار را ازین می عمرش درازتر شد عیشش لذیذ آمد