آن از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 104

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت

1 آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت تا که خویش از خواب نتوانست داشت

2 در عجب افتاد کین معهود نیست این ز غیب افتاد بی مقصود نیست

3 سر نهاد و خواب بردش خواب دید کامدش از حق ندا جانش شنید

4 آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست خود ندا آنست و این باقی صداست

5 ترک و کرد و پارسی‌گو و عرب فهم کرده آن ندا بی‌گوش و لب

6 خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ

7 هر دمی از وی همی‌آید الست جوهر و اعراض می‌گردند هست

8 گر نمی‌آید بلی زیشان ولی آمدنشان از عدم باشد بلی

9 زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوب در بیانش قصه‌ای هش‌دار خوب

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر