-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش مشغول با خیال کسی در نهان خویش
2 ناورد باد بویی ازان مرغ باغ ما نزدیک شد که بر پرد از آشیان خویش
3 ای یوسف زمانه، بیا تا بگویمت تفسیر احسن القصص از داستان خویش
4 خوش وقت ما چو از پی مردن به چشم جان بینیم خاک کوی تو در استخوان خویش
5 تاثیر خواب بود که زیم هر شبی از تو خوابی دروغ و راست کنم بهر جان خویش
6 در خود گمان برم که تو ز آن منی و باز گم گردم از چنین عجبی در گمان خویش
7 بگذار کز زبان کف پات آبله کنم از ذکر تو آبله کردم زبان خویش
8 بخت بد ار ز کوی تو ما را برون فگند کم گیر خاکی از شرف آستان خویش
9 رفت از در تو خسرو و اینک به یادگار از خون دل گذاشت به هر جا نشان خویش