شبها چو سگان در طلبت در از اهلی شیرازی غزل 972

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم

1 شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم

2 در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ برخیزم و در پای تو بار دگر افتم

3 مست از می شوق تو چنانم که بکویت گر پانهم از غایت مستی بسر افتم

4 تا چند ببوی خوشت ای آهوی مشکین در کوه و بیابان چو نسیم سحر افتم

5 پروانه وش ای شمع بتان در نظر تو میسوزم ازین غم که مباد از نظر افتم

6 با شیر زدم پنجه بعشق تو و امروز در پای سگان تو بخون جگر افتم

7 تا چند نشینم بدر صومعه اهلی برخیزم و با مطرب و معشوقه در افتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر