- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید
2 نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید
3 حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم کزینسان، تندبادی بر چنان سرو روان آید
4 غمت هر شب رسد در کشتنم، وانگه امان یابم که از بهر شفاعت را خیانت در میان آید
5 بدینسان چون زید عاشق که از بهر خراش آن زبان خنجر شود در دل چو نامت بر زبان آید
6 مکش چندین مسلمان را که جانی مانده در قالب نه آن مرغی ست جان کو باز سوی آشیان آید
7 به رسم بندگی بپذیر، خسرو را، چه کم گردد؟ به سلک بندگانت گر غلامی رایگان آید