به از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 235

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

به خواب اندر آمد سر هر گروه

1 به خواب اندر آمد سر هر گروه یکی تا سپیده برآمد ز جای

2 غو کوس برخاست و آواز نای سپاه و سپهبد برآمد ز جای

3 همی رفت تا نزد قارن رسید برابرش لشکر گهی برکشید

4 طلایه همان گه به هم باز خورد ده و گیر برخاست با دار و بُرد

5 برآن سان برآویخت هر دو گروه که از رخم ایشان بلرزید کوه

6 سپاه فریدون فزون از هزار نبودند و شد کشته صد نامدار

7 دگر خسته از رزم بگریختند فزون از زمانی نیاویختند

8 که لشکر فزون آمد از ده هزار زره دار با تیر زهر آبدار

9 سه فرسنگ بر پی همی تاختند گهی تیر و گه نیزه انداختند

10 وز آن رزم پیروز گشتند باز بگفتند با شاه گردنفراز

11 که با دشمنان چون برآویختیم به خون گرد تیره برآمیختیم

12 بکُشتیم بهری و بهری گریخت بدان سان که از تنش جوشن بریخت

13 ز شادی دل کوش پرواز کرد برایشان درِ آفرین باز کرد

14 وزآن روی دلخسته لختی سپاه کشیدند سوی سپهبد به راه

15 که ما با طلایه برابر شدیم سوی دشنه و تیغ و خنجر شدیم

16 درنگی نبودیم بیش اندکی که ده بود از ایشان وز ما یکی

17 چو کُشته شد از ما صد و ده سوار جز از بازگشتن نبُد روی کار

18 سپهدار دلتنگ شد زآن سخن بجوشید مغزش ز کین کهن

19 به فالش بد آمد که دشمن نخست به خون دلیران چنان دست شست

عکس نوشته
کامنت
comment