-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند پلنگ صید فکن قصد آهوان نکند
2 چو تیر غمزهٔ خونریز در کمان آرد دل شکستهٔ صاحبدلان نشانه کند
3 سپاه زنگ چو از چین بنیمروز کشد شکنج زلف و بناگوش را بهانه کند
4 هزار دل ز سر شانهاش فرو بارد چو ترک سیم عذارم نغوله شانه کند
5 بدانکه مرغ دل خستهئی بقید آرد ز زلف تا فتنه دام و ز خال دانه کند
6 ازین قدر چه کم آید ز قدر و حشمت شاه که یک نظر بگدایان خیلخانه کند
7 اگر بچرخ برافشاند آستین رسدش کسی که سرمه از آن خاک آستانه کند
8 کجا رسم بمکانت که پشه نتواند که در نشیمن سیمرغ آشیانه کند
9 چو بر زمانه بهر حال اعتمادی نیست نه عاقلست که او تکیه بر زمانه کند
10 دل شکستهٔ خواجو چو از میانه ربود چرا ندیده گناهی ازو کرانه کند