- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به تیره بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم
2 برای گفتن با دوست شکوه ها به دلم بود ولی دریغ که در روزگار دوست ندیدم
3 وگر نگاه امیدی بسوی هیچکسم نیست چرا که تیر ندامت بدوخت چشم امیدم
4 رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسانی که من به اهل وفا و مروتی نرسیدم
5 منی که شاخه و برگم نصیب برق بلا بود به کشتزار طبیعت ندانم از چه دمیدم
6 یکی شکسته نوازی کن ای نسیم عنایت که در هوای تو لرزنده تر ز شاخه بیدم
7 ز آب دیده چنان آتشم کشید زبانه که خاک غم به سرافشان چو گرد باد دویدم
8 گناه اگر رخ مردم سیه کند من مسکین به شهر روسیهان شهریار روی سپیدم