1 تا من ز رخ خوب تو گشتم مهجور نزدیک تو تا شتافت جان رنجور
2 شد دست اجل چون تو بجانم نزدیک ای چشم بدان همچو من از روی تو دور
1 ای زده لبیک شوق از غایت صدق و صفا بسته احرام وفا در عالم خوف ورجا
2 ای زنقص نقض فارغ حکم تو گاه نفاذ وی زننک فسخ ایمن عزم تو وقت مضا
1 بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید
2 بختم بمژده گفت که هان زود قطعه برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید