1 تا من ز رخ خوب تو گشتم مهجور نزدیک تو تا شتافت جان رنجور
2 شد دست اجل چون تو بجانم نزدیک ای چشم بدان همچو من از روی تو دور
1 کیست که پیغام من بشهر شروان برد یک سخن ازمن بدان مرد سخندان برد
2 گوید خاقانیا اینهمه ناموس چیست نه هرکه دو بیت گفت لقب زخاقان برد
1 ای کلک نقشبند تو آرایش جهان وی لفظ دلگشای تو آسایش جنان
2 ای نکته بدیع تو خوشتر ز آرزو وی گفته رفیع تو بر تر ز آسمان