تا هستم ای رفیق ندانی از شهریار گزیدهٔ غزلیات 76

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

1 تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

2 در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

3 پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم

4 طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم

5 گوهرشناس نیست در این شهر شهریار من در صف خزف چه بگویم که چیستم

عکس نوشته
کامنت
comment