-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایا نزدیک جان و دل چنین دوری روا داری به جانی کز وصالت زاد مهجوری روا داری
2 گرفتم دانه تلخم نشاید کشت و خوردن را تو با آن لطف شیرین کار این شوری روا داری
3 تو آن نوری که دوزخ را به آب خود بمیرانی مرا در دل چنین سوزی و محروری روا داری
4 اگر در جنت وصلت چو آدم گندمی خوردم مرا بیحله وصلت بدین عوری روا داری
5 مرا در معرکه هجران میان خون و زخم جان مثال لشکر خوارزم با غوری روا داری
6 مرا گفتی تو مغفوری قبول قبله نوری چنین تعذیب بعد از عفو و مغفوری روا داری
7 مها چشمی که او روزی بدید آن چشم پرنورت به زخم چشم بدخواهان در او کوری روا داری
8 جهان عشق را اکنون سلیمان بن داوودی معاذالله که آزار یکی موری روا داری
9 تو آن شمسی که نور تو محیط نورها گشتهست سوی تبریز واگردی و مستوری روا داری