هر زمان آهنگ بیزاریش از خواجوی کرمانی غزل 766

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

هر زمان آهنگ بیزاریش بین

1 هر زمان آهنگ بیزاریش بین عهد و پیمان وفاداریش بین

2 گر ندیدی نیمشب در نیمروز گرد ماه آن خط زنگاریش بین

3 زلف مشکین چون براندازد رخ روز روشن در شب تاریش بین

4 حلقه‌های جعدش از هم باز کن نافه‌های مشک تاتاریش بین

5 آن لب شیرین شورانگیز او در سخنگوئی شکر باریش بین

6 چشم مخمورش که خونم می‌خورد گر چه بیمارست خونخواریش بین

7 این که خود را طره‌اش آشفته ساخت از سیه کاریست طراریش بین

8 بار غم گوئی دلم را بس نبود درد تنهائی بسر باریش بین

9 چارهٔ خواجو اگر زور و زرست چون ندارد زور و زر زاریش بین

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر