- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد دل بیچاره ترا چون دل من آن خواهد
2 نیک تنگ آمدم از خود، ز پی کشتن من خنده گو کز لب خونخوار تو فرمان خواهد
3 خواندیم از پی قربان چو به مهمانی وصل آمدم اینک، اگر وصل تو قربان خواهد
4 چشم تو کشت مرا، غم دیت از دل طلبید تیغ هندو کشد و تیغ مسلمان خواهد
5 در غم زلف تو دل می دهم و می ترسم که نباید که مرا دل دهد و جان خواهد
6 رنجه شد دوش خیال تو به پرسیدن من چشم را گو که ز من عذر فراوان خواهد
7 خواستم شب ز تو یک بوسه به جانی بخرم شرمم آمد که چنین تحفه کس ارزان خواهد
8 حال خسرو ز غمت گشت پریشان، آری عشق خوبان همه گر حال پریشان خواهد