وه که باز این دل دیوانه از امیرخسرو دهلوی غزل 738

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

وه که باز این دل دیوانه گرفتار آمد

1 وه که باز این دل دیوانه گرفتار آمد باز بر جان حشری از غم و تیمار آمد

2 ماه من بهر خدا پیش برو از سر بام کافتاب من بیچاره به دیوار آمد

3 عقلم، ار گوی صفا پیش لب جانان باخت صوفی از صومعه در خانه خمار آمد

4 خویش را دور میفگن که کجا شد دل تو؟ هم به نزدیک تو از دور گرفتار آمد

5 سینه کز درد تهی داشتمش چندین گاه اینک امروز برای غم تو کار آمد

6 حال خونابه خود من نه ترا دیدم، لیک ماجرای دلم از دیده به گفتار آمد

7 ما چو در کوچه فتادیم دل از ما برگیر سنگ بردار که دیوانه به بازار آمد

8 دل مرا سوزد و زلف تو نسیمی بخشد مثلم قصه آهنگر و عطار آمد

9 جز دعایی نکند خسرو مسکین به رخت گر چه زان روی به رویش همه آزار آمد

عکس نوشته
کامنت
comment