- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وزآن پس جهاندیده کوش سترگ رها کرد راه بد و خوی گرگ
2 چو برگِرد آن پادشاهی بگَشت به فرمان او شد همه کوه و دشت
3 ز هر کشوری ساو و باژ آمدش که هر ماه گنجی فراز آمدش
4 ز مغرب سوی قرطبه بازگشت به آرام بنشست و دمساز گشت
5 به چیز کسان در نیاویختی نه با کودک و با زن آمیختی
6 اگر داد جُستی کسی زانجمن همه داد دادی میان دو تن
7 همه ساله دور از بد بدگمان شده زیر دستان او شادمان