- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک کس نمیبینم که دارد در جهان چندان نمک
2 اندکی با چشمهٔ نوشش بشیرینی شکر گر چه دارد نسبتی لیکن ندارد آن نمک
3 می نماید خط مشک افشانش از عنبر مثال میفشاند پستهٔ خندانش از مرجان نمک
4 شد بدور سنبل مشکین او عنبر فراخ گشت در عهد لب شیرین او ارزان نمک
5 لعل شکر پاش گوهر پوش شورانگیز او درج یاقوتست گوئی وندرو پنهان نمک
6 ای ز شکر خندهات صد شور در جان شکر وی ز شور شکرت پیوسته در افغان نمک
7 بر دل بریان من تا کی نمک ریزد غمت گر چه عیبی نیست ار ریزند بر بریان نمک
8 درد دل را دوش میجستم دوائی از لبت گفت خواجو کی جراحت را بود درمان نمک
9 تا بود در چشمم آن لب خواب چون آید مرا زانکه گوئی دارم اندر دیدهٔ گریان نمک