- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وزآن روی طیهور با آن سپاه برآن سان برابر نشسته سه ماه
2 همه شهرها سخت کرد استوار به کنده در افگندشان رودبار
3 شد انبار خانه بسیلا چنان که در شهر شد تنگ جای زنان
4 کسی را که بی کار و درویش بود وگر خوردش از کوشش خویش بود
5 چو از دستگاهش نبود ایچ بهر برون کرد بی مایگان را ز شهر
6 چو شد ساخته شهر ازآن سان که خواست سراسر همه کارها کرد راست
7 نهانی شب از جای برداشت شاه به شهر بسیلا شد او با سپاه
8 بماندند خرگاه و خیمه به جای همان یک سواره همان کدخدای
9 به شهر اندر آورد پنجه هزار دلاور سواران خنجر گزار
10 سپاه دگر کرد ازآن جا گسی سوی شهرهای دگر هرکسی
11 بفرمود تا شهرها را نگاه بدارند و هشیار باشد سپاه