1 وه که امروز بحال دگرم تو چه دانی که نداری خبرم
2 از همه خرمئی دور از تو تا ز تو دور ترم، دور ترم
3 نه تو را، رای که بر من نگری نه مرا زهره که در تو نگرم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای کلک تو بر لوح عطارد زده ابجد عنوان نسب نامه آدم باب وجد
2 هم کاهل هامونی با حلم تو مسرع هم شبرو گردونی با عزم تو معقد
1 نمی توان بسر سرّ روزگار رسید که خانه بسته در است و نظر شکسته کلید
2 سپید گشت چو چشم شکوفه چشم امل که در بهار فراغت گلی شکفته ندید
1 خهی شاه انجم و فی الله ظلک نهادی قدم در حریم مبارک
2 بجائی رسیدی که یک برق لمعت سواد شب و روز عالم کند حک
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به