بیهوشی دولت را، مردن شمرد از واعظ قزوینی غزل 464

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل

1 بیهوشی دولت را، مردن شمرد عاقل آوازه رفعت را، شیون شمرد عاقل

2 اوضاع جهان دایم، مانند نفس باشد هرآمد کاری را، رفتن شمرد عاقل

3 لب چون بطلب جنبد، در پیش کسان، آن را بر شمع نکو نامی، دامن شمرد عاقل

4 آسایش عزلت را، گفتیم و، نفهمیدند این مرتبه جویان را، کودن شمرد عاقل

5 در راه حذر جویی، تنگست ز بس فرصت هر سودن مژگان را، خفتن شمرد عاقل

6 چون غرق عرق گردم، از شرم گنه واعظ ز آسیب عذاب آن را، جوشن شمرد عاقل

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر