1 کاروانی بی سرا کم داد جمله بارکش کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ
1 ز بس پیچ و چین تاب و خم زلف دلبر گهی همچو چوگان شود، گاه چنبر
2 گهی لاله را سایه سازد ز سنبل گهی ماه را درع پوشد ز عنبر
1 ای ترک دلفریب دل من نگاهدار جز ناز و جز عتاب چه داری دگر بیار
2 تا کی بود بهانه و تاکی بود عتاب این عشق نیست جانا جنگست و کارزار
1 آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز هم بدان شرط که بامن نکند دیگر ناز
2 زانچه کرده ست پشیمان شد و عذر همه خواست عذر پذرفتم و دل در کف او دادم باز