1 پیری که ز خستگی تنش تاب خورد سودش ندهد اگر چه جلاب خورد
2 برگی که بموسم خزان زرد شود ریز دز درخت اگر چه صد آب خورد
1 کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
2 ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما
1 شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است
2 برگشته است ماه من از مهر من دگر بازم مگر ستاره اقبال راجع است