1 همیشه از نمکت شور در جگر باشد خوشم که داغ تو هر روز تازه تر باشد
2 شهید عشق که آلوده شد به خون کفنش در آفتاب قیامت هنوز تر باشد
3 دل از نسیم تو صد جا درید و چون ندرد حجاب غنچه ز بادی که پرده در باشد
4 همه شبم رود از دیده خون و چون نرود کسی که غمزه خوبانش در جگر باشد
5 بمیرم و ز تو پرسش طمع ندارم، از آنک کجات بر سر بیچارگان گذر باشد
6 کنم گر از تو فراموش، خاک بر سر من به زیر خاک که خشتم به زیر سر باشد
7 میای تنگ ز انبوهی گرفتاران که بی مگس نبود هر کجا شکر باشد
8 ز تو به زهر گیاه فراق خرسندم درخت وصل ندانیم کش چه بر باشد؟
9 همیشه خسرو بیدار و بختش اندر خواب چه باشد، ار شب ما را گهی سحر باشد