گرچه سوگندان خوری، کاکنون از اثیر اخسیکتی غزل 6

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

گرچه سوگندان خوری، کاکنون نکوتر دارمت

1 گرچه سوگندان خوری، کاکنون نکوتر دارمت من نیم ز آنها، بحمدالله که باور دارمت

2 شه رخی خوردم بهرچم بوداکنون خوشتر آنک عشق می گوید کزین صد لعب دیگر دارمت

3 ای که همچون خاک راهم، زیر پای آورده‌ای گر مرا دستی بود، با جان برابر دارمت

4 همچو نور خور، تو را بر دیده منزل گه کنم حیله این باشد چو بتوانم که در خوردارمت

5 گویمت همسایه ی وصلم بخواهی داشتن گوی از یک خان و مان داری پر از زردارمت

6 زر مگر معذور داری، لیک از دریای طبع گر اجازت میدهی تا غرق گوهر دارمت

7 دست بر هم میزدی دیروز و می گفتی اثیر گر جهانت بفکند من حاضرت بردارمت

8 گر هزاران آیت و افسون به من برخوانده‌ای با منت این در نگیرد چون من از بردارمت

عکس نوشته
کامنت
comment