- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است
2 گرنه آن ماه جبین می طلبد دل به چراغ شمع رخساره برای چه برافروخته است
3 چند گویی که مشو بنده خوبان ناصح بروای خواجه مرا کس بتو نفروخته است
4 مهره بازی کند از شعبده هردم چشمش این همه شعبده یارب ز که آموخته است
5 دل دیوانه از آن خال سیه مور صفت تخم سودا همه درجان من اندوخته است
6 سوی اهلی نگر ای شمع چو پروانه تست که تو تا چشم بهم میزنی او سوخته است