گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته از اهلی شیرازی غزل 147

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است

1 گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است

2 گرنه آن ماه جبین می طلبد دل به چراغ شمع رخساره برای چه برافروخته است

3 چند گویی که مشو بنده خوبان ناصح بروای خواجه مرا کس بتو نفروخته است

4 مهره بازی کند از شعبده هردم چشمش این همه شعبده یارب ز که آموخته است

5 دل دیوانه از آن خال سیه مور صفت تخم سودا همه درجان من اندوخته است

6 سوی اهلی نگر ای شمع چو پروانه تست که تو تا چشم بهم میزنی او سوخته است

عکس نوشته
کامنت
comment