1 هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
2 معلوم نشد که در طربخانۀ خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا
1 من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوانم
2 من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
1 * آنان که ز پیش رفتهاند ای ساقی، در خاکِ غرور خفتهاند ای ساقی،
2 رو باده خور و حقیقت از من بشنو: باد است هر آنچه گفتهاند ای ساقی.
1 این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت
2 هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه