1 هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
2 معلوم نشد که در طربخانۀ خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا
1 زان کوزهٔ میْ که نیست در وی ضرری، پُر کن قَدَحی بخور، به من دِهْ دگری،
2 زان پیشتر ای پسر که دررَهْگُذری، خاک من و تو کوزه کند کوزهگری.
1 برخیز و مخور غمِ جهانِ گُذران، خوش باش و دمی به شادمانی گذران
2 در طَبْعِ جهان اگر وفایی بودی، نوبت به تو خود نیامدی از دگران.
1 چون نیست حقیقت و یقین اندر دست نتوان به امید شک همه عمر نشست
2 هان تا ننهیم جام می از کف دست در بیخبری مرد چه هشیار و چه مست
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد