اگر چه رند و خراب و از شهریار گزیدهٔ غزلیات 87

اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم

1 اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم

2 اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشی توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم

3 چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم

4 فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم

5 چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم

6 صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم

7 تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم

عکس نوشته
کامنت
comment