گرچه بر اسب سلطنت شاهی از خیالی بخارایی غزل 369

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزاده‌ای

1 گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزاده‌ای تا به بساط عاشقی رخ ننهی پیاده‌ای

2 منع هوای دل مکن ای گل بوستان مرا زآن که تو هم در این هوا عمر به باد داده‌ای

3 بیش مگو به مردمان راز من ای سرشک خون چون سبب این گناه شد کز نظر او فتاده‌ای

4 از غم پای بستگی بیخبرند سرکشان باز بدین صفت که تو دست جفا گشاده‌ای

5 تا به لطافت لبش دم زدی ای شراب ناب از سخن تو روشنم گشت که نیک ساده‌ای

6 بار بکش خیالی و منّت تاج زر مکش روز نخست این هوس چون که ز سر نهاده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment