اگرچه دل نصیب از چشم از خیالی بخارایی غزل 104

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

اگرچه دل نصیب از چشم شوخت مکر و فن دارد

1 اگرچه دل نصیب از چشم شوخت مکر و فن دارد دهان و ابرویت پیوسته باری نقش من دارد

2 دلم را عاقبت از شمع رخسار تو روشن شد که خطّت هرچه دارد جمله بر وجه حَسَن دارد

3 شنیدم با دهان تو ز تنگی لاف زد پسته بگو آن بی ادب را تا زبان را در دهن دارد

4 چه آب روی از این بهتر شهید عشق را فردا که از خاک سر کوی تو گَردی بر کفن دارد

5 خیالی را کجا باشد خیال خواب، چون هر شب ز سودای خط و خالت شرر در پیرهن دارد

عکس نوشته
کامنت
comment