1 گرچه زارم سوختی من عاشق زارم هنوز روشن است از دود آهم کاتشی دارم هنوز
2 گرچه نقد دین و دل همچون زلیخا باختم یوسف ار سودای من دارد خریدارم هنوز
3 بسته فتراک عشقم کی بمردن وارهم با وجود آنکه جان دادم گرفتارم هنوز
4 در گلستان صد هزاران گل شکفت و باد برد من ز جور باغبان آزرده و خورام هنوز
5 یوسف از زندان برآمد یونس از ماهی برست صبر ایوبی سرآمد من دل افکارم هنوز
6 در خرابات مغان اهلی ندارد هیچ کم گرچه پیرم بامی و معشوق در کارم هنوز
دیدگاهها **