هرچند که یوسف بجمال از از اهلی شیرازی غزل 181

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هرچند که یوسف بجمال از همه بیش است

1 هرچند که یوسف بجمال از همه بیش است حسن نمکین تو بلای دل ریش است

2 چون گل همه تن آب حیاتی تو ولیکن چون خار دل آزار رقیبت همه نیش است

3 در دوستی مدعیان نیست جز آزار هر کو ببدان دوست شود دشمن خویشست

4 دشمن ببرادر صفتی دوست نگردد یوسف نگر ای مه که چه آزرده خویش است

5 مارا چه غم از مهر تو گر کم شد اگر بیش کوته نظران را نظر اندر کم و بیش است

6 کام دلم ایکافر بدکیش کرم کن آخر چو ترا مهر و وفا در همه کیش است

7 در کوی تو اهلی چه بود از همه واپس زیرا که بجانبازی و مهر از همه پیش است

عکس نوشته
کامنت
comment