- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت
2 حاجت صور و دم عیسی مریم نبود مرده را زنده کند بار دگر یک نگهت
3 تویی آن ماه که خورشید بود بنده تو بلکه خواهد که شود سایه صفت خاک رهت
4 بکه نالیم ز بیداد تو؟ کز سایه حسن حلق در گوش بود چون مه نو پادشهت
5 طعنه بر ما چه زنی ای ملک از عرش، بترس تا نه از زهره جبینی فکند دل به چهت
6 اهلی از خاک در دوست مشو دور که تو بنده پیری و جز دوست که دارد نگهت
7 جایی که نقش هستی خود شسته ایم ما اهلی سرشک لعل تو و رویی زرد چیست