گرچه در غارت جان است دو از اهلی شیرازی غزل 137

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت

1 گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت

2 حاجت صور و دم عیسی مریم نبود مرده را زنده کند بار دگر یک نگهت

3 تویی آن ماه که خورشید بود بنده تو بلکه خواهد که شود سایه صفت خاک رهت

4 بکه نالیم ز بیداد تو؟ کز سایه حسن حلق در گوش بود چون مه نو پادشهت

5 طعنه بر ما چه زنی ای ملک از عرش، بترس تا نه از زهره جبینی فکند دل به چهت

6 اهلی از خاک در دوست مشو دور که تو بنده پیری و جز دوست که دارد نگهت

7 جایی که نقش هستی خود شسته ایم ما اهلی سرشک لعل تو و رویی زرد چیست

عکس نوشته
کامنت
comment