- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد از نخوت و جباری بامات نمی افتد
2 آئی و رقیبانت آیند ز پیش و پس آخر شبی این بازی تنهات نمی افتد
3 بر سر بنهی دستی تا جان من مسکین چون زلف سرافکنده در پات نمی افتد
4 شب تیره دمی روشن من خالی و تو فارغ هان می فتدت در سر این تات نمی افتد
5 ممکن که بدل داری باشد چو تو در عالم باری به ستمگاری همتات نمی افتد