با آنکه بهشیاری همتات از اثیر اخسیکتی غزل 81

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد

1 با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد از نخوت و جباری بامات نمی افتد

2 آئی و رقیبانت آیند ز پیش و پس آخر شبی این بازی تنهات نمی افتد

3 بر سر بنهی دستی تا جان من مسکین چون زلف سرافکنده در پات نمی افتد

4 شب تیره دمی روشن من خالی و تو فارغ هان می فتدت در سر این تات نمی افتد

5 ممکن که بدل داری باشد چو تو در عالم باری به ستمگاری همتات نمی افتد

عکس نوشته
کامنت
comment