گرچه از جا شد دل و بر جان از خیالی بخارایی غزل 296

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

گرچه از جا شد دل و بر جان بلا می‌آیدم

1 گرچه از جا شد دل و بر جان بلا می‌آیدم چون تو را می‌بینم ای جان دل به جا می‌آیدم

2 از لبت کاو ریخت خونم بوسه‌ای دارم طمع چون به فتوای خرد زو خونبها می‌آیدم

3 هرکجا ذکر عبیر خطّ و خالت می‌رود یاد مشک از غایت فکر خطا می‌آیدم

4 کردمی چون دیگران دعویّ دینداری ولی جرم خود می‌بینم و شرم از خدا می‌آیدم

5 گرچه زد بر سینه‌ام تیر جفاها بیکران بگذرد این هم ولی ز آن بی‌وفا می‌آیدم

6 با همه بیماری خود در هوای روی دوست چون خیالی گریه بر حال صبا می‌آیدم

عکس نوشته
کامنت
comment