1 اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد ولیک، تا بتوانم، وفا بخواهم کرد
2 من این بلا همه از دیده دیده ام او را بنا نمودن رویت سزا بخواهم کرد
3 به راه وصل به یک بوسه جان بخواهم یافت ولیک وقت شمردن ادا بخواهم کرد
4 خطاست بوسه زدن بر لب و دهان تو، لیک تو خواه تیغ بزن، من خطا بخواهم کرد
5 کشم به کوی تو ناگه رقیب کافرکیش من این غزا ز برای خدا بخواهم کرد
6 چو دین به کار بتان رفت پیش بت، پس ازین نماز اگر چه نباشد روا، بخواهم کرد
7 هر آن نماز که ناکرده ماند پیش بتان اگر خدای بخواهد، قضا بخواهم کرد
8 و ان یکاد به روی نکو بخواهم خواند نه بهر دیده بد هم دعا بخواهم کرد
9 چو دل برفت ز خسرو، چه سود بندد صبر؟ چو دل بیامد، وقف شما بخواهم کرد