- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه بر فرهاد شیرین جور بی اندازه کرد یک سخن گفت از لب شیرین که جانش تازه کرد
2 عقل اگرچه بر رخت دروازه چشمم ببست فتنه در ملک دل آخر رخنه زین دروازه کرد
3 تا تو پیدا گشتی ایمه نام شیرین گشت گم گرچه حسن روی او عالم پر از آوازه کرد
4 بسته خط تو دل زان شد که استاد ازل رشته جان نسخه حسن ترا شیرازه کرد
5 کار عشقت ای پری اندازه اهلی نبود لاجرم دیوانه شد چون کار بی اندازه کرد
6 با وجود چو تو خورشید رخی کج نظران چشم بر حسن رخ یوسف چاهی دارند
7 رنگ چون کاه تو اهلی نبود رو زردی عاشقان آب رخ از چهره کاهی دارند