گرچه در پای تو ای شمع بسی از اهلی شیرازی غزل 443

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گرچه در پای تو ای شمع بسی سوخته‌اند

1 گرچه در پای تو ای شمع بسی سوخته‌اند همه این سوختگی‌ها ز من آموخته‌اند

2 عاشقان از غم خال تو چو موران حریص در درون خرمنی از تخم غم اندوخته‌اند

3 آتش آه من سوخته دل سهل مبین که چراغ فلک از آه من افروخته‌اند

4 بنده مردم رندم که به بازار جهان به دو عالم سرِ یک موی تو نفروخته‌اند

5 دیدهٔ دل بگشا اهلی و غافل منشین که حسودان به شکست تو نظر دوخته‌اند

6 هرکه یک جرعه کشید از می لعل لب او آب حسرت چو صراحی بدهان باز آورد

7 اهلی گمشده در فکر دهانش صد بار از جهان رفت و خیالش بجهان باز آورد

عکس نوشته
کامنت
comment