1 همه عالم چو شبنمی دانش غرق بحر محیط گردانش
2 نقطه در الف نظر می کن الفی در حروف می خوانش
3 هر خیالی که در نظر آید نقش بند و به دیده بنشانش
4 دردمندی که درد دل دارد باشد آن درد عین درمانش
5 عشق شاه است گنج سلطانی دل عشاق کنج ویرانش
6 جام می می دهد به ما ساقی بستان این و نو شکن آنش
7 جام گیتی نماست سید ما همه عالم تن است و او جانش
دیدگاهها **