- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت
2 خورشید من از اوج جوانی چو برآمد بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت
3 گفتم ز در خویش مران، گفت که بگذر زین کوچه که داند که چو تو چند گدا رفت؟
4 کس را چه غم ار رفت دل سوخته من بوده ست از آن من، اگر رفت مرا رفت
5 آن صبر که می گفتم من کوه گران سنگ بادی بوزید از تو ندانم که کجا رفت
6 گفتم که زیم بی تو، دوری مکش اکنون گر از من درویش حدیثی به خطا رفت
7 رنجه نشوم گر به جفا سر بریم، ز آنک بسیار چنین ها به سر اهل وفا رفت
8 تو دیر بزی کز گل بارانت نشان نیست هر ذره که از کوی تو با باد صبا رفت
9 ما را چه حد صبر به هجر تو، چو خسرو آمد به درت باز به سر آنکه به پا رفت