1 افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد وز دست اجل بسی جگرها خون شد
2 کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی کاحوال مسافران دنیا چون شد
1 فردا علم نفاق طی خواهم کرد، با موی سپید قصد می خواهم کرد،
2 پیمانهٔ عمر من به هفتاد رسید، این دم نکنم نشاط، کی خواهم کرد؟
1 ای پیر خردمند پگهتر برخیز و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز
2 پندش ده گو که نرم نرمک میبیز مغز سر کیقباد و چشم پرویز
1 چون ابر به نوروز رخِ لاله بشست، بر خیز و به جامِ باده کن عزمِ درست،
2 کاین سبزه که امروز تماشاگه توست، فردا همه از خاک تو برخواهد رُسْت!
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.