1 اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
2 کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
1 گر زانکه مرا فلک دهد مال فره بگشایم ازین کار فرو بسته گره
2 ترکی بخرم که هر که بیند گوید ای خاک تو از خون خریدار تو، به
1 صبح است و صبا مشکفشان میگذرد دریاب که از کوی فلان میگذرد
2 برخیز چه خسبی که جهان میگذرد بویی بستان که کاروان میگذرد
1 همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست