1 اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
2 کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
1 با سرشگ سخای او کس را ننماید بزرگ رود فرب
2 یاد کرد از لطیف طبعش بحر گشت پر در و عنبر اشهب
1 کهی بلند و بر او قلعه ای نهاده بلند بلندهای جهان زیر و، او ز جمله زبر
2 باستواری زر بخیل در دل خاک بپایداری نام سخی میان بشر
1 الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود